ضرب آهنگ دل

سخنی باشهدا

پای در راه بود ومن بودم   

شوق ا... بود ومن بودم

سفر از خاک بود تاملکوت

از زمین،این همیشه برهوت

جبهه میعادگاه بود از پیش

بختم، اما سیاه بود از پیش

باسوران، سواره می راندم

همه رفتندومن یکی ماندم

گفتم، ای رفته تا فراسوها

ای مهاجرترین پرستوها

از شب هولناک می گذرید

بی من از ست خاک می گذرید؟

بی شما، روح خسته را چه کنم

پروبال شکسته را چه کنم

میزشوید از زمین رها، بی من

بسلامت، ولی چرا بی من؟

                                       سروده:جلیل واقع طلب

 

 

                            

نظرات 1 + ارسال نظر
عرفانه جمعه 10 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:17 ب.ظ http://www.yaememezaman.blogfa.com

آقا گمانم من شما را دوست...
حسی غریب و آشنا را دوست...
نه نه! چه می گویم فقط این که
آیا شما یک لحظه ما را دوست؟
منظور من این که شما با من...
من با شما این قصه ها را دوست...
ای وای! حرفم این نبود اما
سردم شده آب و هوا را دوست...
حس عجیب پیشتان بودن
نه! فکر بد نه! من خدا را دوست...
از دور می آید صدای پا
حتا همین پا و صدا را دوست...
این بار دیگر حرف خواهم زد
آقا گمانم من شما را دوست...

سلام..
متشکر که سر زدین..
فکر کنم این شعر یعنی متن کامل شعر جواب سوالتون رو بده
یا علی

علیک سلام
خواهش می کنم
جمعه ها مولا چشم انتظارم
آرزویی جز رویت ندارم
متشکرم برای پاسختون
در پناه حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد