حقوق زنان

ضوابط شرعى اشتغال بانوان / مهدی هادوی تهرانی


از مباحثى که مدتى است‏به طور گسترده مورد توجه قرار گرفته است‏حقوق بانوان و تلاش براى دستیابى آنان به امکانات و زمینه‏هاى فعالیت‏هاى اجتماعى و حضور در صحنه‏هاى مختلف به صورت فراگیر است.
مکتب گرانقدر اسلام با توجه کامل به خصوصیات خاص جسمى و روحى بانوان و عنایت‏به مهم‏ترین شاخصه و وظیفه بانوان که رشد و پرورش بشر است چهارچوب‏هایى را براى اشتغال بانوان ترسیم کرده است، مقاله زیر تحقیقى است در باره دیدگاه اسلام در زمینه اشتغال بانوان که تقدیم خوانندگان مى‏شود.

جواز اشتغال بانوان
در ابتدا باید به این پرسش پاسخ داد: آیا اسلام اشتغال و فعالیت اقتصادى را تنها براى مردان جایز مى‏شمارد و به کلى زنان را از این صحنه خارج مى‏سازد؟
بدون شک جواب منفى است. ما نه تنها دلیلى برچنین منعى در اسلام نداریم، بلکه شواهد و ادله فراوانى برخلاف آن مى‏توانیم بیابیم، که به چند مورد آن اشاره مى‏شود:
الف) حق مالکیت زنان بر اموال‏شان
خداوند متعال در قرآن کریم مى‏فرماید:
للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن .
: براى مردان و زنان از آن چه کسب کرده‏اند، بهره‏اى است.
یعنى همان‏گونه که مردان اگر چیزى تحصیل کنند، مالک آن مى‏شوند، زنان نیز اگر مالى به‏دست آورند، مالک آن خواهند بود. این بیان، افزون بر پذیرش حق مالکیت‏براى زنان که تا قرون اخیر مورد انکار برخى قوانین غربى بود- جواز اشتغال و اجازه کار براى آنان را همانند مردان اثبات مى‏کند; زیرا در این آیه کریمه، حلال بودن اکتساب یعنى تحصیل درآمد مفروض گرفته شده و سپس پیرامون مالکیت درآمد حاصل از آن، اظهار نظر شده است.
ب) تشویق زنان و مردان به فعالیت اقتصادى
در اسلام، نه تنها فعالیت اقتصادى جایز شمرده شده و به زنان و مردان براى اکتساب مال و تحصیل درآمد، اجازه داده شده است، بلکه همگان به این امر دعوت و به حضور فعال در صحنه اقتصاد تشویق شده‏اند.
آیاتى از قرآن کریم که ابتغاى از فضل خدا و جست‏وجو و طلب آن را بیان کرده و مردم را به آن فرا خوانده است، مانند وابتغوا من فضل الله (از فضل خدا جویا شوید) یا مردم را دعوت به آبادانى زمین کرده است: هو انشاءکم من الارض واستعمرکم فیها (او شما را از زمین پدید آورد و براى آباد ساختن آن برگماشت) نمونه‏هایى از این تشویق و ترغیب هستند.
در هیچ‏یک از این موارد، خصوص مردان مخاطب نیستند، بلکه مجموعه مسلمانان یا انسان‏ها مورد توجه قرار گرفته‏اند، و همگى به طلب فضل‏الهى، که تحصیل درآمد یکى از مصادیق آن است، دعوت شده‏اند. بى‏شک، کار، یکى از مهم‏ترین مجارى کسب مال محسوب مى‏شود و اسلام نیز به آن توجه خاص کرده است. پس اگر مردان و زنان به فعالیت اقتصادى دعوت شده و کار از مصادیق بارز این امر محسوب مى‏شود، مى‏توان گفت: مردان و زنان به کار و اشتغال تشویق شده‏اند و نه تنها اشتغال براى زنان ممنوع نشده، بلکه امرى مورد تشویق و ترغیب قلمداد شده است.

محدودیت اشتغال
هرچند اسلام زنان و مردان را به فعالیت اقتصادى و اشتغال دعوت و هر دو را مالک درآمد خویش محسوب کرده است، ولى محدودیت‏هایى نیز در این امر مانند سایر امور اعمال کرده است. برخى از این محدودیت‏ها به خود فعالیت اقتصادى اعم از تولید و توزیع برمى‏گردد و برخى دیگر در باره ارتباط افراد مسلمان با یکدیگر و دیگران است.
در قسم اول این محدودیت‏ها، هیچ‏گونه تفاوتى بین زن و مرد وجود ندارد.
اگر ربا حرام است و یا تجارت جایز است، براى هر دو همین حکم وجود دارد.
ولى در قسم دوم، خصوصیات مرد و زن در احکام جزئى متفاوت است، هر چند در این‏جا نیز، در کلیات احکام با هم مشترکند. پس، بر هر دو عفاف واجب است، هر چند مصداق عفاف در مورد زنان حجاب است و چنین چیزى در مورد مردان نیست.
در این میان، برخى از محدودیت‏هاى اشتغال، مخصوص به کسانى است که ازدواج کرده‏اند، و با این عقد، به صورت اختیارى، برخى حقوق را براى همسر خود نسبت‏به خود پذیرفته‏اند. زن و شوهر نسبت‏به یکدیگر از حقوق و وظایفى برخوردارند که مجموعه این حقوق و وظایف در تعادلى دقیق با یکدیگر مى‏باشند.

حقوق مرد بر زن
خانواده، کانون گرمى است که زن و شوهر در آن مى‏توانند به آرامش واقعى و امنیت روحى دست‏یابند. خداوند متعال در این باره مى‏فرماید:
و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه.
: از نشانه‏هاى او یکى این است که از خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدان‏ها آرام گیرید و میان‏تان دوستى و رحمت نهاد.
این هسته اولیه جامعه بشرى، مثل هر جمع دیگرى، هنگامى مى‏تواند به حیات سالم خود ادامه دهد که از نظام و انتظام خاصى برخوردار باشد، این امر در پرتو حقوق و وظایف افراد آن جمع، یعنى زن و شوهر، تامین خواهد شد.
از سوى دیگر، در هر جمعى، گاه اختلاف نظرهایى پیدا مى‏شود که افراد نمى‏توانند در آن به توافق برسند، در این گونه موارد، اگر یکى از آن‏ها که به نوعى توانایى تصمیم‏گیرى صحیح‏ترى دارد، به عنوان رییس جمع برگزیده شود، و همه ملزم به پیروى از او باشند، مشکل حل خواهد شد. از سویى، پیدایش هر جمع، برخى مسوولیت‏هاى جمعى را ایجاد مى‏کند که باید شخص خاصى آن‏ها را بر عهده گیرد، چنین فردى باید از اختیارات ویژه‏اى نیز برخوردار باشد.
با توجه به همه این امور، خداوند متعال مردان را در خانواده رییس قرار داده و فرموده است:
الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من اءموالهم فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله .
: مردان، سرپرست زنان‏اند، به دلیل آن که خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و به دلیل آن که از اموال‏شان خرج مى‏کنند.
پس، زنان درست‏کار، فرمانبردارند، به پاس آن‏چه خدا حفظ کرده، اسرار [شوهران خود] را حفظ مى‏کنند.
در این آیه شریفه، برترى مردان بر زنان در خانواده، یک حکم الهى شمرده شده که مستند به حکمت ربانى است و وظیفه تامین مالى خانواده نیز به عنوان نکته دیگرى در نظر گرفته شده است; یعنى اگر مردان ریاست‏خانواده را برخوردارند، مسوولیت‏سنگین اداره آن را نیز برعهده دارند.
ریاست‏بدون اطاعت معنا ندارد و آیه شریفه زنان صالح را فرمانبردار همسرانشان معرفى مى‏کند که اسرار آن‏ها را حفظ مى‏کنند; همان‏گونه که خداوند حافظ ضعف‏هاى ایشان است.
حضرت علامه طباطبایى در مورد این آیه مى‏فرمایند:
سرپرستى مرد بر زن، خود به این معنا نیست که اراده زن در آن چه مالک آن است‏یا تصرفاتش در آن نافذ نباشد و نه این‏که زن در حفظ حقوق فردى و اجتماعى خود و دفاع از آن و رسیدن به آن با مقدماتى که دارد، مستقل نباشد، بلکه معناى آن این است... که باید زنان در هر چه مربوط به کام‏یابى جنسى و بهره‏مندى زناشویى است، مطیع شوهران خود باشند و در غیاب آن‏ها به ایشان خیانت نکنند و حریم عفاف خویش را پاس دارند و در اموال و هر چه در زندگى زناشویى در اختیار آن‏هاست، امین و درست‏کار باشند و سوء استفاده‏اى از آن‏ها نکنند.
پس به نظر ایشان، شوهران تنها در حوزه کامیابى جنسى، بر همسران خود حق دارند و هرگز سرپرستى آن‏ها بر زنان‏شان مانع از بهره‏مندى زنان از حقوق فردى و اجتماعى و استقلال در حفظ و دفاع از این حقوق و تصرف در اموال و املاک‏شان نیست.
در جاى دیگرى، ایشان سنت نبوى را شاهدى براین تفسیر مى‏شمارند که زنان از احقاق حق فردى و اجتماعى خود منع نشده و مى‏توانند در شوون مختلف اجتماعى اعم از اقتصادى و فرهنگى وارد شوند.
پس مردان در خانواده به عنوان رییس از سوى خداوند قرار داده شده‏اند، اما این ریاست‏به معناى سرورى و آقایى و برترى نیست، بلکه مردان مسوول حفظ مصالح خانواده،انجام دادن وظایف خانوادگى و صیانت از حریم خانواده هستند.
دلیل این ریاست را خداوند دو امر دانسته است: 1- برتریى که خداوند به آن‏ها داده است: بما فضل الله بعضهم على بعض، و للرجال علیهن درجه;2- وجوب نفقه بر آن‏ها: بما انفقوا من اموالهم.
یعنى نوع مردان نه تک تک آن‏ها با نوع زنان تفاوت‏هایى دارند که این اختلاف‏ها اقتضا مى‏کند در خانواده، مرد ریاست را برعهده داشته باشد. از سوى دیگر، وظیفه سنگین اداره مالى خانواده بر عهده شوهر است و این نیز عامل دیگرى براى ریاست مرد در خانواده است.
باید توجه داشت که زن در قبال مشکلات اقتصادى خانواده و هزینه‏هاى آن هیچ‏گونه مسوولیتى ندارد; هر چند از نظر اخلاقى بسیار پسندیده است که در این امر مشارکت کند.
از سوى دیگر عبارت: بما انفقوا من اموالهم (به دلیل آن که از اموال‏شان خرج مى‏کنند) ناظر به واقعیت‏خارجى نیست، بلکه به ظرف اعتبارات شارع و صفحه قانون شرع توجه دارد. یعنى نمى‏گوید: چون در حال حاضر مردان هزینه زنان و خانواده را مى‏پردازند، ریاست دارند، که اگر روزى روال تغییر کرد و زنان چنین امرى را بر عهده گرفتند، ریاست از آن آنان باشد، بلکه مى‏گوید: چون تامین هزینه را ما بر مردان واجب و لازم کرده‏ایم و در قانون شرع، آن‏ها مسوول این امر هستند، ریاست از آن آنان است.
نکته دیگرى که باید به آن توجه کرد، این است که عبارت: بما فضل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم (به دلیل آن که خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و به دلیل آن که از اموال‏شان خرج مى‏کنند) علت ریاست مردان را بیان مى‏کند، نه حوزه این ریاست را. یعنى نمى‏گوید مردان تنها در امور اقتصادى خانواده ریاست دارند.
حال که ریاست مردان در خانواده روشن شد و این نکته نیز آشکار است که ریاست، مستلزم وجوب اطاعت از طرف مقابل است، باید دید حوزه این امر، یعنى لزوم اطاعت از مرد در خانواده، تا چه حد است، چنانکه گذشت علامه طباطبایى 1 یک مورد را بیان فرمود، و آن در محدوده کام‏جویى است که زن باید از مرد اطاعت کند. این مطلب، در روایت‏هاى متعددى مورد تصریح قرار گرفته است. افزون براین، حق دیگرى که مرد بر زن خود دارد و روایت‏هاى فراوان با سندهاى معتبر برآن دلالت مى‏کند، این است که اگر مرد او را از خروج از خانه منع کند، باید اطاعت نماید و خارج نشود. بلکه خروج زن از خانه مشروط به اجازه شوهر است.
در روایتى صحیح از امام باقر(ع) نقل شده است:
زنى نزد رسول اکرم(ص) آمد و سؤال کرد: اى رسول خدا(ص) حق مرد بر همسرش چیست؟
حضرت(ص) به او فرمود: «این‏که زن او را اطاعت کند و نافرمانى ننماید و از خانه او بدون اجازه‏اش صدقه ندهد و روزه مستحبى بدون اذن او نگیرد و او را از خود منع نکند ولو بر پشت‏شترى سوار باشد و از خانه‏اش بدون اجازه او خارج نشود. و اگر بدون اذن خارج شود، فرشتگان آسمان و زمین و فرشتگان غضب و رحمت، او را لعنت مى‏کنند تا به خانه‏اش باز گردد...».
تمام حدیث‏هایى که در این مورد وارد شده از رسول گرامى اسلام نقل شده است; هر چند واسطه این نقل‏ها امام باقر یا امام صادق و امام جواد: از اجداد طاهرین‏شان هستند.
ظاهر این روایت‏ها اطلاق است; یعنى مرد مطلقا مى‏تواند از خروج زن خود از خانه جلوگیرى کند، بلکه به طور کلى خارج شدن زن از خانه، در هر مورد، مشروط به اجازه شوهر است. پس مادامى که اجازه او را کسب نکرده یا رضایت او برایش محرز نیست، نمى‏تواند از خانه خارج شود. حضرت امام قدس‏سره در تحریرالوسیله خارج شدن زن بدون اجازه شوهرش از خانه را موجب «نشوز» زن شمرده‏اند. و این نظر مشهور فقهاست و کسى در این امر مخالفت نکرده است.
ولى شاید به قرینه روایاتى که در مورد حسن حبس زن در خانه وارد شده که در آن‏ها بر نکته دلربایى زنان و اشتیاق‏شان به مردان تاکید شده است، بتوان گفت:
زن در صورتى که خروجش از خانه مفاسدى داشته باشد یا با مصالحى در تزاحم قرار گیرد، مشروط به اجازه شوهر خواهد بود. پس در واقع از فروعات حالت تزاحم یا فقدان مصلحت‏خواهد بود که در بخش بعدى به آن مى‏پردازیم. در این صورت، تشخیص این‏که چنین تزاحمى وجود دارد یا خیر؟ و در صورت تحقق آن، کدام سو را باید ترجیح داد؟ و یا این‏که خروج زن، مفاسدى در پى دارد یا با مصالحى منافات دارد یا نه؟
بر عهده رییس خانواده، یعنى شوهر، است. پس زن ناچار براى خروج باید اجازه بگیرد تا معلوم شود آیا تزاحمى وجود دارد؟ و اگر دارد، کدام طرف را باید ترجیح داد؟ و یا این که خروج مفسده ندارد.

مساله تزاحم
گاه موقعیتى پیش مى‏آید که شخص نمى‏تواند به دو وظیفه‏اى که بر عهده دارد،با هم عمل کند و ناچار است‏یکى را فداى دیگرى کند. در این گونه موارد، که از آن به «تزاحم‏» تعبیر مى‏شود، عقل حکم مى‏کند باید مهم را فداى اءهم کرد. یعنى آن وظیفه‏اى که اهمیت‏بیشترى دارد را انجام داد و وظیفه دیگر را ترک کرد.
تشخیص این امر، در جایى که وظایف فردى و شخصى باشد، بر عهده خود شخص خواهد بود، ولى اگر این وظایف مربوط به شوون یک مجموعه یا جامعه باشد، وظیفه این تمییز بر عهده رییس آن مجموعه یا جامعه خواهد بود.
از این رو، در جامعه اسلامى، تشخیص تزاحم و تمییز اهم از مهم بر عهده ولى‏فقیه است که بر قله هرم مدیریتى جامعه قرار دارد.
در دایره خانواده، این امور بر عهده رییس خانواده، یعنى شوهر، خواهد بود.
اوست که باید تشخیص دهد آیا کار همسرش در بیرون خانه با وظایف خانوادگى و مصالح زندگى مشترک آن دو تزاحم دارد یا خیر؟ و کدام یک اهمیت‏بیشترى دارد؟
پس او مى‏تواند زن خود را به دلیل تزاحم شغلش با وظایف شوهردارى و تربیت فرزند، از حرفه‏اش منع کند.
البته مساله تزاحم در جایى مطرح مى‏شود که هر دو طرف، وظیفه باشند; یعنى در صورتى به امر اشتغال ارتباط پیدا مى‏کند که داشتن شغل، خود یک وظیفه براى زن باشد ولو از باب وظایف اجتماعى و واجبات کفایى که به اندازه کفایت افرادى براى عمل به آن موجود نباشند. و الا اگر شغل، وظیفه نباشد، و با وظیفه تعارض پیدا کند، جایز نیست‏به آن بپردازد، مگر این که وظیفه از قبیل حقوق شوهر باشد و او حق خود را اسقاط کند.
مصلحت و مفسده
در هر جمعى، رییس، حافظ مصالح آن جمع و مسوول این امر است. او مى‏تواند به استناد منافات عملى با مصالح جمع، یا لزوم مفسده‏اى، آن را منع کند.
حال در خانواده، اگر اشتغال همسر با مصالح خانواده یا افراد آن منافات داشته یا مستلزم مفسده‏اى باشد، مرد به عنوان رییس خانواده مى‏تواند از اشتغال زن جلوگیرى کند.

نگاهى به قانون مدنى ایران
با توجه به بحث‏هاى گذشته، ماده 1105 قانون مدنى که مى‏گوید: «در روابط زوجین، ریاست‏خانواده از خصایص شوهر است‏»، کاملا با مبانى اسلامى سازگارى دارد و این نکته که در ماده‏1117 قانون مدنى مى‏گوید: «شوهر مى‏تواند زن خود را از حرفه یا صنعتى که منافى مصالح خانوادگى یا حیثیات خود یا زن باشد، منع کند»، در واقع یکى از شوون ریاست مرد است.
البته جا داشته قانون‏گذار، حوزه ریاست‏شوهر را به طور دقیق مشخص کند; هر چند این امر در موارد مختلف مثل تابعیت، محل اقامت،... به صورت پراکنده تا حدودى بیان شده است.
منافات اشتغال شوهر با مصالح خانواده
اگر شغل یا حرفه شوهر منافى مصالح خانواده یا حیثیت او یا زنش باشد، در متن قانون مدنى چاره‏اى براى زن اندیشیده نشده است. ولى براساس ماده 1104 که مى‏گوید: «زوجین باید در تشیید مبانى خانواده و تربیت اولاد خود به یکدیگر معاضدت نمایند». با تکیه بر ولایت مطلقه فقیه و حکومت آن بر ولایت‏شوهر بر همسر، زن مى‏تواند به مراجع قانونى یا به تعبیر فقهى «حاکم شرع‏» مراجعه و تقاضاى منع او را از حرفه‏اش بنماید و سزاوار است‏به این نکته در متن قانون مدنى تصریح شود.
شوهر محجور
اگر شوهر صلاحیت اداره خانواده را به دلیل بیمارى جسمى یا جنون یا نسیان و امثال آن از دست دهد، زن مى‏تواند به مراجع قانونى مراجعه و از آن‏ها تقاضاى اعطاى سرپرستى خانواده به خود را بنماید.در این‏جا نیز ولایت مطلقه فقیه مبناى فقهى چنین امرى خواهد بود.

برتری حجاب

علوم قرآن وتفسیر

برتر ی حجا ب زن در چادر از منظر قرآن : در قرآن مجید بیش از ده ایه در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرم وجود دارد.یکی از این ایات،ایه59 سوره احزاب است،که برخی از مفسران از ان، معنای پوش با چادر را برداشت کرده اند:" ایها النبی قل لأزواجک و بناتک ونساء المومنین یدنین ذلک أدنی ان یعرفن فلا یوذین وکان الله غفورآ رحیمأ"یعنی ای پیغمبر،به زنان ودخترانت وزنان مو منان بگو خود را بپوشانند تا شناخته نشوند ومورد اذیت قرار نگیرند وخداوند بخشنده ومهربان است. بعضی از مفسران "جلباب" راپوششی فراگیر معنا کرده اند که از بالای سر تا پایین پا را می پوشاند وچیزی در حد واندازه چادر است. البته دیدگاه دیگر،جلباب را پوششی تا زانو و دیدگاه سوم،جلباب را مقنعه می داند.بر این اساس،می توان گفت قران از چادر یا چیزی مانند ان که تمام بدن را بپوشاند،سخن گفته است. علاوه بر مستندات شرع، عقل نیز به برتر بودن چادر حکم می کند.چون اندام بین چادر بهتر مصون می ماند. انچه مهم است،مراعات زن از خود وحجاب وعفت خویش به سبب ایجاد جامعه سالم است وانچه بهتر بتواند این هدف را تأمین کند،برتر است وبا همین حجاب برتر زن نیز نقش اجتماعی خود را بهتر ایفا می کند.

زنان در نهضت عاشورا

 

(امام حسین (ع) | زن در اسلام(حقوق زنان)


پیرامون زنان در حادثه کربلا در دو محور سخن مى‏توان گفت: یکى آن که آنان چند نفر و چه کسانى بودند، دیگر آن که چه نقشى داشتند. زنانى که در کربلا حضور داشتند، برخى از اولاد على(ع) بودند و برخى جز آنان، چه از بنى هاشم یا دیگران. زینب، ام کلثوم، فاطمه، صفیه، رقیه و ام هانى، از اولاد(ع) بودند، فاطمه و سکینه، دختران سید الشهدا (ع) بودند، رباب، عاتکه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضه نوبیه، کنیز خاص امام حسین(ع) و مادر وهب بن عبد الله نیز از زنان حاضر در کربلا بودند (1) پنج زن که از خیام حسینى به طرف دشمن بیرون آمدند، عبارت بودند از: کنیز مسلم بن عوسجه، ام وهب زن عبد الله کلبى، مادر عبد الله کلبى، مادر عمر بن جناده، زینب کبرى(ع). زنى که در عاشورا شهید شد، مادر وهب بود، بانوى نمیریه قاسطیه، زن عبد الله بن عمیر کلبى که بر بالین شوهر آمد و از خدا آرزوى شهادت کرد و همان جا با عمود غلام شمر که بر سرش فرود آورد، کشته شد.
در عاشورا دو زن از فرط عصبیت و احساس، به حمایت از امام برخاستند و جنگیدند:
یکى مادر عبد الله بن عمر که پس از شهادت فرزند، با عمود خیمه به طرف دشمن روى کرد و امام او را برگرداند. دیگرى مادر عمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش، سر او را گرفت ومردى را به وسیله آن کشت، سپس شمشیرى گرفت و با رجزخوانى به میدان رفت، که امام حسین(ع) او را به خیمه‏ها برگرداند (2)
دختر عمر (همسر زهیر بن قین) نیز در راه کربلا به اتفاق شوهرش به کاروان حسینى پیوست. زهیر بیشتر تحت تأثیر سخنان همسرش حسینى شد و به امام پیوست. رباب، دختر امرء القیس کلبى، همسر امام حسین(ع) نیز در کربلا حضور داشت، مادر سکینه و عبد الله.
زنى از قبیله بکر بن وائل نیز حضور داشت، که ابتدا با شوهرش در سپاه ابن سعد بود، ولى هنگام حمله سپاهیان کوفه به خیمه‏هاى اهل بیت، شمشیرى برداشت و رو به خیمه‏ها آمد و آل بکر بن وائل را به یارى طلبید.
زینب کبرى وام کلثوم، دختران امیر المؤمنین(ع)، همچنین فاطمه دختر امام حسین(ع)
نیز جزو اسیران بودند و در کوفه و... سخنرانی هاى افشاگرانه داشتند. مجموعه این بانوان، همراه کودکان خردسال، کاروان اسراى اهل بیت را تشکیل مى‏دادند که پس از شهادت امام و حمله سپاه کوفه به خیمه‏ها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهى و اسیر به کوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.
اما درباره حضور این زنان در حادثه عاشورا بیشتر به محور «پیام رسانى» باید اشاره کرد (آن گونه که در بحث «اسارت» گذشت). البته جهات دیگرى نیز وجود داشت که فهرست وار به آنها اشاره مى‏شود که هر کدام مى‏تواند به عنوان «درس عبرت» مورد توجه باشد:
ـ مشارکت زنان در جهاد. شرکت در جبهه پیکار و همدلى و همراهى با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوه‏هاى این حضور است. چه همکارى طوعه در کوفه با نهضت مسلم، چه همراهى همسران برخى از شهداى کربلا، چه حتى اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه کوفه به جنایت هاى شوهران شان مثل زن خولى.
آموزش صبر. روحیه مقاومت و تحمل زنان به شهادت ها در کربلا درس دیگر نهضت بود. اوج این صبورى و پایدارى در رفتار و روحیات زینب کبرى(ع) جلوه‏گر بود.
ـ پیام رسانى.افشاگری هاى زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه. پاسدارى از خون شهدا بود. سخنان بانوان، هم به صورت خطبه جلوه داشت، هم گفتگوهاى پراکنده به تناسب زمان و مکان.
ـ روحیه بخشى. در بسیارى از جنگ ها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه، به رزمندگان روحیه مى‏بخشید. در کربلا نیز مادران و همسران بعضى از شهدا این نقش را داشتند.
ـ پرستارى. رسیدگى به بیماران و مداواى مجروحان از نقش هاى دیگر زنان در جبهه‏ها، از جمله در عاشوراست. نقش پرستارى و مراقبت حضرت زینب(س) از امام سجاد(ع) یکى از این نمونه‏هاست. (3)
ـ مدیریت. بروز صحنه‏هاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شکوفا مى‏سازد.
نقش حضرت زینب(ع) در نهضت عاشورا و سرپرستى کاروان اسرا، درس«مدیریت در شرایط بحران»را مى‏آموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدایت کرد و با هر اقدام خنثى کننده نتایج عاشورا از سوى دشمن، مقابله نمود و نقشه‏هاى دشمن را خنثى ساخت.
ـ حفظ ارزش ها. درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزش هاى دینى و اعتراض به هتک حرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشم هاى آلوده است. زنان اهل بیت، با آن که اسیر بودند و لباس ها و خیمه‏های شان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض کنان، بر حفظ عفاف تأکید مى‏ورزیدند.ام کلثوم در کوفه فریاد کشید که آیا شرم نمى‏کنید براى تماشاى اهل بیت پیامبر جمع شده‏اید؟
وقتى هم در کوفه در خانه‏اى بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز کنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در کاخ یزید نیز بر این گونه گرداندن بانوان شهر به شهر، اعتراض کرد: «امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الأعداء من بلد الى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید...» (4) و نمونه‏هاى دیگرى از سخنان و کارها که همه درس‏آموز عفت و دفاع از ارزش هاست.
ـ تغییر ماهیت اسارت. اسارت را به آزادى بخشى تبدیل کردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند.
ـ عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیک کربلا. گریه‏ها، شیون ها، عزادارى بر شهدا و تحریک عواطف مردم، به ماجراى کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تأثیر گذاشت و از این رهگذر، ماندگارتر شد.


پى‏نوشتها
1ـ زندگانى سید الشهدا، عمادزاده،ج 2،ص 124،به نقل از لهوف،کبریت احمر و انساب الأشراف .
2ـ همان،ص .236
3ـ در این زمینه ر.ک:مقاله«درسهاى امدادگرى در نهضت عاشورا»از مؤلف(مجله پیام هلال،شماره 26،شهریور1369).
4ـ عوالم(امام حسین)،ص 403،حیاة الامام الحسین،ج 3،ص .378
فرهنگ عاشورا صفحه 195

نوشته :محمد مهدی ابراهیمی نصر

حافظ

بنام مهر آفرین

بارها گفته ام وبار دگر می گویم        

 که من دلشده این ره به بخود می پویم

در پس آینه طوطی صفتم داشته اند

آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم

من اگر خارم وگر گل چمن آرائی. هست

که از آن دست که او می کشدم میرویم

دوستان عیب من بیدل حیران مکنید

گوهری دارم وصاحب نظری می جویم

 

سلام

سیزده بدر به همه شما انشاالله خوش بگذره